برای پسرم مهراد

برای تو مینویسم ...

زردی

آخی بمیرم الهی پسر نازنیم زردی گرفته 😳😳😳😳 ولی خداروشکر زردیت خیلی خفیفه مامان جون در حدود 10_12 درجه است دکتر میگفت بالای 13 درجه نیاز به مهتابی و دستگاه داری ولی بهم گفت که حتتتتما آب و مایعات خیلی خیلی زیاد بخورم تا زردیت دفع بشه. تمام سعیمو میکنم عزیز دل و جونم تا مهراد عزیزم زودتر سلامتیشو به دست بیاره عاشقتم ماماااااااانی
20 اسفند 1394

بهترین لحظه

12 اسفند ساعت 2 و نیم ظهر خدا جون بهترین هدیه زندگی رو به ما عطا کرد و تو به دنیا اومدی.  وای مامان جون وقتی دیدمت از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم خیلی ناز بودی و مهم تر از همه اینکه به لطف خدا سالم و سلامت بودی تو بغلم گرفتمت تا برای اولین بار بهت شیر بدم. با وجود دردای خیلی زیادی که داشتم و تمام بدنم درد میکرد و در اثر بیهوشی چشمامو نمیتونستم باز نگه دارم ولی شوق وجود تو بهم امید میداد بهم قدرت میداد. دهن کوچولوتو باز کردی و شروع کردی به شیر خوردن. اصلا باورم نمیشد که مامان شدم و فرشته ی کوچولویی که توی بغلمه بچه ی منه، تمام عمر و زندگی من.  ممنون مامان جون که اومدی و به زندگیمون رنگ تازه ای بخشیدی، ممنونم که من و بابایی رو ما...
15 اسفند 1394

دیدار اول

مااااامااااانی فردا میدونی چه روزیه؟ 12 اسفند روزی که قراره تو به دنیا بیای...  از شوق دیدنت تو پوست خودم نمیگنجم....  فردا ایشالا پیشمی تو بغلمی وای تصورشم آدمو به وجد میاره...  باورم نمیشه دارم مامان میشم، مامان یه کوچولوی ناز به اسم مهراد...  امیدوارم فردا همه چیز خوب و عالی پیش بره و تو صحیح و سالم بیای پیشمون..  دیشب با مامان جون و خاله سیسمونیتو چیدیم. کی بشه بیای و با شادی ازشون استفاده کنی و باهاشون بازی کنی عشق مامان.....  امیدوارم پست بعدی که میذارم تو کنارم باشی 😚😚😚 عاشقتم مامانی
11 اسفند 1394
1